آه از این ستمگریِ و بیعدالتیِ و نابرابری!
باورم نمیشود که میرسد دوباره روزِ بهتری
کارگرجماعتِ ضعیف، تا چگونه میکنند با
دستمزدِ حدّاقلیِ و جانکَنیِ حدّاکثری؟!
گریه! عدهای اسیر در معادن زغال و سنگ و مس
خوار میشوند و خاک در هزارتویِ خاکبرسری
ناله! جمعی از نِ سرپرست خانوار و بیپناه
مثل کودکانِ کار، میکنند کلفتیِ و نوکری
آه! عدهای زبالهگرد، دربهدر برایِ لقمهای
دست در زباله میکنند تا برای شامِ آخری.
تا چقدر توسریخوری از این زمانِ تُخسپروری؟
آه از این ستمگریِ و بیعدالتیِ و نابرابری!
شلمان؛ 11 اردیبهشت 1398 خورشیدی-داوود خانی خلیفهمحله
میکند غروبْ آفتاب و میکنی طلوع در خیالِ من
میشود زلالو پرستاره طاقِ آسمانِ حسوحالِ من
دست برنمیکَنم بههیچ حالت از طراوتِ خیالِ تو
ای فروغ چشم و روشنیِ راه و آفتابِ بیزوالِ من!
شلمان؛ هفدهم مهر 1398 خورشیدی-داوود خانی خلیفهمحله
گاهی روی دفترِ سفید
کار شاعرانه میکنم:
دست وصورت و لب ترا
رنگِ عاشقانه میکنم
موی نرم میکشم، وَ بعد
با مداد، شانه میکنم
چشمِ آهوانهی ترا
رنگِ رودخانه میکنم
قامتِ تو را که میکشم،
رقصِ شادمانه میکنم
شاعریِ من که میپَرَد،
خلوتی بهانه میکنم
آه! بیتو با خیالِ تو
گریهی شبانه میکنم
شلمان؛ 13 مهر 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفهمحله
سیدعلی صالحی: روزگاری که دیگر بهجای صدای تیشه از بیستون، صدای پتک از مزار شاعران میآید، رقصیدن در ضیافت زهراب و مجلس ملال، سقوط اخلاق است. یک نه» به هزار بله» بله.!»
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سیدعلی صالحی: شایستهترین شیوه در امر قدردانی و اعتماد و عالیترین شکل و شیوهی اجتماعی توأم با تشویق و دلگرمی، پدیدهای به نام جایزه» در .
مهرگان رسید و بر درخت:
بادِ سردِ اعتراض میوزید و برگهای زرد میکَنید و زاغِ اغتشاش، روی شاخه میپفید و سیبِ سرخ میلهید.
**
مهر رفت و شد درخت، وپاپتی و غربتی.
شلمان؛ نهم مهر 1398 خورشیدی-داوود خانی خلیفهمحله
دیدمت لمیدهای و در بغل گرفتمت؛
آرمیده روی غنچهی لبت شکوفهی لبم،
گرم بوسههای نرم و نامرتب و مرتبم.
-لابد این میان-
قرص آسپیرین
کارگر شده،
که
ناگهان پرانده خواب دبش نصفهی شبم.
**
بر چهاردستو پای من، عرق شدهست سرد وُ خواب رفته کاملاً تبم.
شلمان؛ هشتم مهر 1398 خورشیدی-داوود خانی خلیفهمحله
شعر نیمایی دختر ترشیده» از داوود خانی خلیفهمحله
جادهی لندوک،
دستانداز داشت
تپهی چون دوک،
راهی باز داشت.
گرگ،
ناآرام و خام
پنجه بر ماه میکشید
زیر تپه:
- درّه -
در خرگاه دِه؛
بند میانداخت بنداندازِ پیر
دختر ترشیده را.
شمع در فانوس سامان میگرفت
شب،
جوان بود و جهان، جان میگرفت.»
شلمان؛ ششم مهر 1398 خورشیدی
توضیحی بر وزن سطری از نیمایی یکنفر تمام شب. »
شاعر ارجمندی از شاعران مطرح وبگاه شاعران پارسیزبان، دیشب پیامکی برایم ارسال داشتند و عنوان کردند که سطر:
یکنفر
-که داشت اعتیاد و بود مشتی پوست و استخوان–»
دارای لغزش وزنی است.
سطر بالا که بر وزن فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلن » است، بر اساس اختیارات زبانی، تغییر کمّیت مصوتها؛ یعنی کوتاه تلفّظ کردن مصوتهای بلند، باید گفت تی» مصوت بلند ، در کلمهی مُشتی»، بیآنکه تغییری در دستور خطّ زبان پدید آید، کوتاه تلفّظ میشود؛ و این امری است بدیهی و مرسوم.
برای نمونه، در بیت زیر از پروین اعتصامی:
راستـی آمـــــوز، بسی جو فــــروش هست دریـــن کــوی کـــه گندم نماست»
که هجای تی» مصراع اوّل بلند است؛ اما طبق قاعده، کوتاه تلفظ و محاسبه می شود تا با معادلش
در مصراع دوم یکسان گردد و بر وزن (مفتعلن/مفتعلن/فاعلن )درآید.
درباره این سایت