دیدمت لمیدهای و در بغل گرفتمت؛
آرمیده روی غنچهی لبت شکوفهی لبم،
گرم بوسههای نرم و نامرتب و مرتبم.
-لابد این میان-
قرص آسپیرین
کارگر شده،
که
ناگهان پرانده خواب دبش نصفهی شبم.
**
بر چهاردستو پای من، عرق شدهست سرد وُ خواب رفته کاملاً تبم.
شلمان؛ هشتم مهر 1398 خورشیدی-داوود خانی خلیفهمحله
شعر اعتراضِ« آه از این ستمگری» از داوود خانی خلیفهمحله
خانی ,داوود ,خواب ,خلیفهمحله ,بغل ,لمیدهای ,خانی خلیفهمحله ,داوود خانی ,در بغل ,لمیدهای و ,و در
درباره این سایت